کمالگرایی شاید در ظاهر یک ویژگی مثبت به نظر برسد: "من کارها را باید بینقص انجام بدهم." اما واقعیت این است که همین جمله، قاتل بسیاری از فرصتهاست. چون تو را وادار میکند مدام آماده شوی، تحقیق کنی، فکر کنی… و در نهایت، هیچ وقت شروع نکنی.
مشکل کمالگرایی این نیست که میخواهی عالی باشی؛ مشکل اینجاست که تو را در نقطه صفر نگه میدارد.
شروع ناقص، بهتر از شروع نکردن
به این فکر کن: چند ایده، پروژه یا هدف در ذهنت مانده که فقط به این دلیل رهایشان کردهای چون حس کردی "هنوز وقتش نیست" یا "باید همه چیز آمادهتر شود"؟
حقیقت این است که هیچوقت لحظهی ایدهآل وجود ندارد. اگر بخواهی صبر کنی تا شرایط کامل شود، در واقع داری به خودت وعدهای میدهی که هیچوقت عمل نخواهد شد.
شروع سریع، حتی با یک قدم کوچک و ناقص، تو را جلو میاندازد. اصلاح و بهتر کردن، فقط وقتی ممکن است که حرکت کرده باشی.
یک تمرین عملی: قانون «پنج قدم کوچک»
به جای اینکه پروژهات را به یک کوه بلند تبدیل کنی، آن را به پنج قدم کوچک تقسیم کن و فقط قدم اول را همین امروز انجام بده.
مثلاً اگر میخواهی کتاب بنویسی، قرار نیست یک فصل کامل تحویل بدهی؛ فقط کافیست یک پاراگراف بنویسی. همین شروع ناقص، ذهن تو را از حالت «فلج کمالگرایی» بیرون میآورد.
انتخاب بین کنترل و پیشرفت
کمالگرایی یعنی کنترل مطلق؛ پیشرفت یعنی پذیرش نقص. و نکته جالب اینجاست: آدمهایی که جرئت شروع دارند، در نهایت نتیجه بهتری میگیرند تا کسانی که منتظر بهترین شرایط میمانند.
پس دفعه بعد که حس کردی همه چیز باید کامل باشد، یادت بیاور: شروع کردن ارزشمندتر از کامل بودن است.
حالا تو بگو: چه کاری مدتهاست عقب انداختهای چون منتظر «شرایط بهتر» هستی؟ همین الان اولین قدم کوچک آن را بردار.
- ۰ ۰
- ۰ نظر